مدادتراش

medadtrash.ir

مدادتراش

medadtrash.ir

20 راهنمایی برای مدرسین تازه ‌کار

مدت زمان تقریبی مطالعه: ۴ دقیقه


سلام بر همه همراهان خوب  مدادتراش

امیدوارم روز پاییزی  خوبی را سپری نمایید ،برای حفظ توجه و درگیر ماندن مخاطب نسبت به عنوان‌ّهایی که ارائه می‌شوند، خود مدرس نقش کلیدی و مهمی دارد. شاید آماده شدن برای اولین تدریس‌ها فرآیندی ترسناک باشد، اما اگر اطلاعات، ابزارها و توصیه‌هایی که برای شروع نیاز داری را بدانی شروع بهتر و راحت‌تری خواهی داشت.

۱. از ابتدا جلب توجه کن.

به عنوان یک مدرس تازه کار، ۵ دقیقه اول تدریس‌ فرصتی طلایی است تا مخاطب را مجبور کنی بنشیند و به تو توجه کند. با چیزهایی که بدیهی و واضح هستند شروع کن. مثلاً خودت را معرفی کن، اهدافت برای تدریس و سرفصل‌های آموزشی‌ را معرفی کن. وقتی با اشتیاق و جدیت شروع می‌کنی، احتمال بیشتری دارد که مخاطب از ابتدا همراهی‌ات کند.

۲. در مخاطب حس کنجکاوی ایجاد کن.

مقدمه باید درگیر کننده، هیجان‌انگیز و چالش برانگیز باشد و انتظارات را برآورده کند. بنابراین از ابتدا واقعیت‌های جالب و تقریباً شناخته‌شده را به کار اضافه کن تا حس کنجکاوی ایجاد کنی.بهتر است بعد از ۵ دقیقه اول نگاه کلی‌ای به اتاق بیندازی. این کار نشانه خوبی از میزان درگیر شدن مخاطب در اختیارت می‌گذارد.

۳. چارچوب‌هایت را بشناس.

زمانی که چارچوب تدریس را آماده می‌کنی، به توالی مطالب دقت کن، و مطمئن شو که در یک حالت درست و منطقی و واضح قرار دارد. سرعت ارائه آنها باید کنترل شده باشد تا بتوانی با درگیر نگه‌داشتن مخاطب‌ات جلو بروی.

۴. سازماندهی همه چیز است.

یکی از عناصر خیلی مهم و حیاتی برای ارائه‌ای موفق فرآیند برنامه‌ریزی است. باید قبل از شروع ارائه کاملاً درباره محتوا، ساختار و نحوه رساندن پیام‌‌ات اعتماد به نفس داشته باشی. بنابراین سازماندهی و برنامه‌ریزی بخش کلیدی یک تدریس موفق است. 

۵. از محتوای بصری برای حفظ علاقه استفاده کن.

با رشد و پیشرفت تکنولوژی محتوای مورد استفاده در تدریس هم متحول شده‌است. با کمک محتوای بصری، با محتوای بصری مثل ویدیوهای آموزشی که اطلاعات را با روشی قدرتمند و کارآمد انتقال می دهند مطالبی را که تدریس می‌کنی ارتقا بده.

۶. از اصطلاحات تخصصی دوری کن.

هیچ چیزی بیشتر از اصطلاحات تخصصی و مخفف‌های ناآشنا باعث عدم مشارکت مخاطب نمی‌شود. اگر روی موضوعی خاص کار می‌کنی، هیچ‌وقت فرض نکن مخاطب اصطلاحات خاص خارج از برنامه را متوجه می‌شود.

۷. روی سبک ارائه‌ات کار کن.

تدریس خوب فرآیند پیشرفت مستمر است. بنابراین با سبک ارائه برای بهترین عملکرد تلاش کن. می توانی تحرک داشته باشی بدون اینکه نمایشی یا اغراق‌آمیز به نظر برسد. درواقع حواست باشد که در هیچ نمایشی قرار نگرفته‌ای، بلکه فقط کافی است توجه مخاطب را به خودت جلب کنی. از بی‌قرار بودن اجتناب کن و زبان بدن‌ قوی و با اعتماد به نفست را حفظ کن.

۸. اشتیاق و جدیت راه خودشان را می‌روند.

از نشان دادن اشتیاق و جدیت واقعی و اصلی‌ات نترس. رساندن مطالب تدریس در حالتی که جدیت و اشتیاق داری فوراً توجه‌ها را جذب می‌کند و به مخاطب کمک می‌کند تا روی نقطه نظراتی که داری تمرکز کند.

۹. به آهنگ و لحن صحبت کردن‌ات توجه داشته باش.

مطمئن شو که آهنگ صحبت کردن‌ات زمان تدریس متغیر باشد. از شوخ‌طبعی و لحن محاوره برای کمک به حفظ توجه استفاده کن. ضبط کردن صدا قبل از اولین سخنرانی یا بازخورد گرفتن از خانواده و دوستان می‌تواند کمک خوبی برایت باشد.

۱۰. سرعت تدریس‌ را مناسب نگه دار.

سعی کن در وقفه‌های منظم مکث کنی تا مطمئن شوی که مخاطب هنوز درگیر و متوجه تو مانده‌است. از آنها سوال بپرس تا ببینی آیا همزمان با تو پیش می‌روند یا نه؛ این کار کمک می‌کند تا در تجربه‌های بعدی کارآمدتر ظاهر شوی.

۱۱. از اطلاعات ناب در تدریس‌ات استفاده کن.

با تخصصی که داری، می‌توانی اطلاعات خاصی که مخاطب به راحتی به آنها دسترسی ندارد را برای برانگیختن حس کنجکاوی‌ و حفظ علاقه‌‌اش در مطالب قرار دهی. 

۱۲. درگیر بودن مخاطب را تا نیمه راه چک کن.

تدریس را در نیمه راه قطع کن و با پرسیدن یک سوال تعامل مخاطب را حفظ کن. مثلاً از آنها بخواه تا مسئله‌ای را حل کنند یا یک اتاق فکر بساز.

۱۳. ارائه‌هایت را ضبط کن.

شاید در ابتدا کمی عجیب به نظر بیاید، خصوصاً اگر اولین باری باشد که تدریس می‌کنی. اما تدریس‌هایت را ضبط کن و دوباره آنها را ببین؛ چیزهای زیادی از نحوه ارائه، محتوا، رساندن پیام و آهنگ صدا دستگیرت می‌شود و همچنین با این کار می توانی مشارکت مخاطب را ارزیابی کنی.

۱۴. تلاش کن اسامی را به یاد بیاوری.

شاید این یک چالش باشد، اما به خاطر آوردن اسم مخاطب‌هایت (مثلاً دانش‌آموزها و دانشجوها) زماانی که سوال می‌پرسی یا در پرسش و پاسخ درگیرشان می‌کنی، به ایجاد ارتباط با آنها کمک می‌کند.

۱۵. بازخورد و ارزیابی

در پایان جلسه بازخوردها را بگیر و آنها را ارزیابی کن. این یکی از بهترین روش‌ها برای یادگیری و پیشرفت در آینده است.

۱۶. به سبک یادگیری مخاطب احترام بگذار.

آدم‌های مختلف به شیوه‌ّهای متفاوتی چیزها را یاد می‌گیرند. پس گوش دادن به بازخوردها مهم است و باید به سبک‌های مختلف یادگیری احترام بگذاری. بعضی از افراد روش‌های تعاملی (سوال و جواب) را ترجیح می‌دهند، در حالی که ممکن است بقیه با ویدیوها و تصاویر آموزشی بهتر یاد بگیرند. نیاز مخاطب را در مرکز برنامه‌هایت قرار بده.  

۱۷. محتوای صیقل داده‌ای به‌دست بیار.

رسیدن به یک پرداخت ساختار یافته بخش کلیدی یک تدریس موفق است. مطالب را به سوالی که در ابتدا طراحی کرده بودی برگردان. به این ترتیب توجه مخاطب دوباره جلب می‌شود و در نهایت بعد از جمع‌بندی چیزهای گفته شده، بگو که در تدریس بعدی چه موضوعاتی را تحت پوشش قرار خواهی داد.

۱۸. پایان‌بندی باید بی عیب و نقص باشی.

همان‌طورکه باید شروع کنجکاوانه‌ای داشته باشی، سوال پایانی باید قانع کننده باید چشم‌انداز جدیدی را معرفی کند. اگر مخاطب با رضایت و تعامل خوبی اتاق را ترک کرد، به این ترتیب موفق شده‌ای.

۱۹. برای پیشرفت پیوسته تلاش کن.

خود مدرس باید یادگیرنده‌ای فعال باشد؛ برای پیشرفت تلاش کن؛ از توصیه‌ها و پیشنهادها استقبال کن و نسبت به فرصت‌های یادگیری درباره تدریس موفق، مشتاق باش.

۲۰. نسبت به تعامل‌ها توجه نشان بده.

به عنوان یک مدرس، از هر فرصتی برای تمجید مخاطب استفاده کن. اگر دانش‌آموزان به‌طور آشکار با مطالب ارتباط برقرار می‌کنند از این موضوع تقدیر کن و قدرشناسی‌ات را نشان بده. بازخورد مثبت داشتن یکی از جنبه‌های مهم ساختن رابطه‌ای خوب بین تو و مخاطب‌ات است.

منبع:medadtrash.ir

بهترین راهنمای افزایش هوش (بخش 1 از 2)

مدت زمان تقریبی مطالعه: ۶ دقیقه
سلام بر همراهان مدادتراش
ایام سوگواری حضرت اباعبدالله الحسین ویاران با وفایش را تسلیت عرض مینماییم ،کار خیلی راحتیه که به خودمون یا به دیگران بگیم «کافیه دنبال رویات بری و همه چیز خودش جور می‌شه.» با اینکه نیمهٔ اول این جمله لزوما پند بدی نیست، ولی باید این نکته رو کنار یه حقیقتی گذاشت که کمتر آدمی واقعا می‌پذیره. بله، دنبال استعداد و علاقه رفتن به ندرت انتخاب بدی در میاد، اما اگر گفتی اون چه خصوصیتیه که اینقدر ارزش و فایده عملی‌اش بالا است که همهٔ ما دنبالشیم؟ بله، درسته این خصوصیت محبوب، هوشه.

اگر دست خودمون بود، همهٔ ما دوست داشتیم باهوش‌تر باشیم. در واقع یعنی همه ما دوست داریم فرصت‌های بهتر و عمیق‌تری برای استفاده از هوشمون پیدا کنیم. نکته عجیب اینه که همه این شانس رو دارن، اما این فرصت‌های گاه به گاه به ندرت از حرف به عمل می‌رسه.

قبل از اینکه این‌طور تصور کنی که فقط بعضی از آدم‌ها تو دنیا می‌تونن «بیل گیتس» و «آمانسیو اورتگا» بشن، می‌خوام این باور نادرست رو بشکنم. در سال ۲۰۱۱ دیوید شِنک کتابی به اسم «نابغهٔ درون همهٔ ما» منتشر کرد که خیلی خوب و با دلیل و استدلال این تصور عامه رو باطل کرد که فقط بعضی‌ها «استعداد» دارن و بقیه آدم‌ها مجبورن با متوسط بودنشون بسازن. شِنک مطالعات و پژوهش‌های باکیفیت رو با حس شخصی همراه کرد و در قالب روایت و حکایت حرفش رو به کرسی نشوند.

این یه حقیقته که هر کسی پتانسیل نادیده‌ای داره، ولی در حالی که بعضی‌ها تلاش می‌کنن و به افق‌های شخصی جدید می‌رسن، خیلی‌ها هنوز در رضایت و قناعت به متوسط غلت می‌زنن. آدم‌هایی که هنوز به چیزی که دلشون می‌خواد نرسیدن همیشه مشتاق اینن که به شرایط بهتری برسن، و آدم‌هایی که قبلا به سطوح بالا رسیدن همیشه به دنبال نگه‌داشتن و ادامه دادنشن.

پس سوال اینه: چطور هر کسی می‌تونه ظرفیت و عملکرد فکری خودش رو افزایش بده؟ نکته‌هایی که می‌خوام بگم کمک می‌کنه بهتر درک کنی که از چه طریقی آدم می‌تونه با افزایش هوشش به نتایج بهتری برسه.

۱۰. به عادت‌هات رسیدگی کن

از زمان مدرسه، بیشتر ما اهمیت عادت رو یاد گرفتیم. خیلی وقت‌ها با کمک گرفتن از عادته که امرار معاش می‌کنیم. به کمک عادته که آدم‌ها رفتارهای مثبت یا منفی رو در خودشون شکل می‌دن یا محو می‌کنن. چارلز داهیگ در کتاب پرفروش و معروفش «قدرت عادت» نشون داد که واقعا همه چیز در زندگی تحت کنترل عادت‌هاست. به عادت‌هات مسلط شو، تا به هر چیزی که می‌خوای برسی – از جمله بالا بردن هوشت!

۹. قبل از به پایان رسوندن کاری، هویت خودت رو صیقل بده

یکی از جنبه‌های عمق دادن به هوش که بیشتر نادیده گرفته می‌شه، هویته. بله، گرفتن بالاترین نمره خوبه، تموم کردن فلان پروژه خوبه، یا حتی بستن فلان قرارداد، اما هیچ‌کدوم از این دستاوردها خارج از هویت آدم معنی خاصی نداره. مثلا کسی که عشق و مهارت اصلی‌اش موسیقیه ممکنه روزها برای درآوردن خرجش برقکاری کنه. بنابراین با اینکه افزایش دانشش درباره سیستم‌های برقی ممکنه ارزشمند باشه، اما اگر واقعا دلش می‌خواد باقی زندگی‌اش رو موسیقی بزنه (و ازش پول در بیاره)، بهترین انتخاب برای وقت آزادش چیه؟

جیم ران زمانی گفته بود: «ارزش بزرگ زندگی این نیست که چی به دست میاری، ارزش بزرگ زندگی اینه که چی می‌شی.» برای اینکه در بلند مدت هوشمندانه‌ترین رویکرد رو به کارت داشته باشی، دقیقا روی همین تمرکز کن: بلند مدت. در کاری که می‌کنی بیشتر از همه دلت می‌خواد چه کسی باشی؟

۸. بخون

مطالعه از تکراری‌ترین پندهاییه که برای بهبود هوش گفته می‌شه، و بی‌دلیل هم نیست. موقع مطالعه وقتی که داری کلمات رو مصرف می‌کنی، لازمه که مغزت فعال بمونه، معنی جمله‌ها رو بفهمه و این جمله‌ها رو در ساختار بزرگتر و پیچیده‌تری بچینه. بیل گیتس و وارن بافِت دو تا از موفق‌ترین آدم‌های تاریخ، همیشه مطالعه رو به عنوان بهترین راه رسیدن به هر هدف شخصی توصیه کرده‌ان. چرا برای اون‌ها اینقدر مهمه؟

مطالعه به غیر از مشاهدهٔ دنیا و خلق دنیای خودت این خاصیت رو هم داره که بهترین راه کشف کردن و بعد پیاده کردن ایده‌های جدیده. مطالعه رسما یعنی مغز یک نفر دیگه رو روی کاغذ مصرف کنی. بنابراین با مطالعه می‌تونی خیلی سریعتر دربارهٔ دنیا خیلی بیشتر یاد بگیری، تا اینکه بخوای این کار رو بدون مطالعه بکنی (مثلا با تمام روز فیلم دیدن و بازی کردن.)

شاید اینجا با خودت بگی: «پَ نه پَ! معلومه که مطالعه مهمه. بچه هم بودم اینو می‌دونستم.!» و درست فکر می‌کنی. اما نکته اینجاست که همه نوشته‌ها با هم برابر نیستن. علاوه بر اینکه باید تا جایی که می‌تونی بخونی، باید به این هم دقت کنی که...

۷. برو سراغ بهترین بهترین‌ها

مطالعه به قصد لذت، و همین‌طور مطالعه چیزی که از نظر نسل‌های قبل عالی بوده، ارزش زیادی داره. این کار چند فایده داره. یک فایده‌اش اینه که می‌بینی چه کسانی قبل از اینکه تو از راه برسی تونستن تاثیر بزرگی روی دنیا بگذارن. بهت نشون می‌ده که چه چیزهایی در شکل دادن دنیای امروز نقش داشته، و وقتی که تو کاری کنی مردم اون رو با چی مقایسه می‌کنن. دوم اینکه، در سطح عمیق‌تری می‌تونه الهام‌بخش برنامه‌های خودت باشه. هیچ چیزی مثل کتاب و فیلم و آهنگ و اثر هنری و خلاقهٔ محبوبت کمک نمی‌کنه که برای حرکت به سمت هدف شخصی و بزرگ خودت انگیزه بگیری.

۶. نویسنده باش

نوشتن فکرها (هرچقدر هم ابلهانه یا بی‌اهمیت به نظر برسه) در واقع یکی از بهترین راه‌های افزایش هوشه. وقتی که افکارت رو می‌نویسی، این کار هم به حافظه کوتاه‌مدت و هم بلندمدت تو کمک می‌کنه. سعی کن حتما از قلم و کاغذ استفاده کنی چون پژوهش‌ها نشون داده که یادداشت‌برداری با لپتاپ به اون اندازه خاصیت نداره.

۵. دنبال انواع اطلاعات و دانش برو

هرچقدر گسترده‌تر دنبال اطلاعات باشی (و همین‌طور سرگرمی)، و هرچقدر گسترده‌تر دنیا رو ببینی، مشکلات رو خیلی کارامدتر می‌تونی حل کنی و از زیبایی‌های چشم‌انداز زندگی لذت ببری! لذت بردن از موضوعات مختلف (یا دست‌کم یاد گرفتن اینکه لذت ببری) یه راه سفت و مطمئن برای کشف پیوند بین موضوعات مختلفه. مثلا، کسی که شروع به باشگاه رفتن یا ورزش جدی می‌کنه ممکنه یکدفعه به خاطر ورزشکاری که الگوی خودش قرار داده (یا کتابی که تازه خونده) به تغذیه سالم و زندگی سالم هم علاقمند بشه. آدم هیچ‌وقت نمی‌دونه به چه چیزهای جدیدی ممکنه علاقمند بشه. وقتی بتونی لذت تجربه‌های مختلف و دانش‌های مختلف رو بچشی، بهت درک عمیقی از زندگی می‌ده که با موندن توی یه رسته و دسته گیرت نمیاد.

۴. در چند زمینه خبره شو

بر کسی پوشیده نیست که بهترین بهترین‌ها در چند زمینهٔ خاص خبره هستن. مثلا تونی رابینز مربی پرورش فردی و نویسندهٔ پرفروش یه سخنران کم‌نظیره و در ارتباط تصویری مهارت خاصی داره. اگر اینقدر در برقراری ارتباط با مخاطبش مهارت نداشت بیشتر ارائه‌ها و سمینارهای عادیش کاملا بی‌معنی می‌شد (یا دست‌کم خیلی کمتر تاثیر می‌گذاشت). هر کلمه و کاری که روی صحنه می‌گه و می‌کنه، کاملا حساب شده است.

اهمیت این مثال در شناخت ارزش خبره شدن در چند کار خاصه. آدم نمی‌تونه به همه چیز مسلط بشه، پس از اول زحمت نکش. به جای اون، وقت و انرژی و تمرکزت رو صرف کاری کن که بتونی در چند نقطهٔ روزگار سرت از جمعیت بگیری و شاخص بشی. مثلا، یه نویسندهٔ خوش‌قلم ممکنه نتونه نویسندهٔ داستانی فوق‌ستاره‌ای بشه اما قطعا می‌تونه در سطح خیلی بالایی به نسبت خودش کار کنه. مثلا ممکنه بتونه یه قبیله از خواننده‌های مشتاق و پروپاقرص دور خودش جمع کنه که همیشه منتظر خوندن کار بعدیش هستن. لازم نیست حتما هری پاتر یا بازی تاج و تخت بنویسی، ولی می‌تونی در زمینه‌هایی که توش استعداد داری بهترین کارت رو ارائه بدی.

۳. حتما عاشق کاری که می‌کنی باش

هیچ دلیلی وجود نداره که برای درآوردن کار و زندگیت اینقدر به در و دیوار بزنی. باهوش‌ترین آدم‌های دنیا محدودیت‌های خودشون رو درک می‌کنن، و اینکه با این محدودیت‌ها چه کار کنن. لازم نیست سوپرمن یا سوپروومن بشی – همین‌طوری هم بار زندگی سنگین هست! برای اینکه بتونی بهترین و هوشمندانه‌ترین کارت رو انجام بدی، خیلی مهمه که بدونی چه کاری هر روز دل و دماغت رو سر حال میاره. اگر هنوز پیداش نکردی، مشکلی نیست. کافیه از وقت آزادت در راه‌هایی استفاده کنی که به نظرت طبیعی‌تره، و در مدت کوتاهی زمینه‌ات رو کشف می‌کنی.

۲. آماده کار «هوشخت» باش

«هوشخت» کار کردن یعنی هم هوشمندانه و هم سخت کار کردن. به عبارت دیگه یعنی به راه بلند رسیدن به همهٔ اهدافت پایبند باشی، اما نه اونقدر که هر کاری رو که سخت‌تر از اونچه که باید باشه بکنی. منظورم این نیست که دنبال میان‌بر باشی، بلکه یعنی باید از تجربه و بازخورد آدم‌هایی که قبل از تو این راه رو رفتن و این کار رو کردن کمک بگیری. آدم‌هایی که الان در همون نقطه‌ای هستن که تو دلت می‌خواد باشی، برات بهترین مربی‌ان. و در ضمن همیشه روش‌های خودت رو آزمایش کن. مرتب از خودت بپرس آیا داری به نتیجه‌ای که می‌خوای می‌رسی، و اگر نه، چطور می‌تونی عادت‌های خودت رو تغییر بدی.

۱. از اشتباهات و تجربهٔ دیگران یاد بگیر

برای یه آدم باهوش چیزی مفیدتر از این نیست: دنیا رو دقیق تماشا کن تا بتونی از اشتباهات احمقانه دوری کنی. همیشه سر راهت چاله و چاه هست – فقط باید چشمت رو باز نگه داری. خیلی مهمه که در چنین شرایطی فردیت خودت رو در ذهن داشته باشی. به بیان دیگه، چیزی که برای دوستت یا عضو خانواده‌ات رضایت‌بخشه ممکنه برای تو رضایت بلندمدت نداشته باشه. آدم‌ها همیشه در مورد اشتباهات خودشون حرف نمی‌زنن، اما همیشه می‌تونی حس کنی چه کسی توی زندگی تمام توانش رو به خرج نداده. بذار آدم‌ها از کار و شغلشون بگن تا کشف کنی چقدر ازش راضی‌ان. بعد به این فکر کن که خودشون می‌گن چه چیزهایی رو دوست دارن (یا ندارن) و در کنار دیدگاه خودت، می‌تونی از بدترین‌ها دوری کنی و دنبال بهترین‌ها بری.

منبع:medadtrash.ir

چالش مهر ماه سایت مدادتراش

سلام دوستان مدادتراش ،خوشحالیم که دوباره با ما همراه شدید داشتن تخصص، مهارت و دانش کافی برای موفقیت کافی نیست و همه ما می‌دانیم که حتی اگر ایده‌ها، تولیدات و توانمندی‌های فوق‌العاده‌ای داشته باشیم اما بلد نباشیم آن را با بیان خود به دیگران ارائه کنیم، نتیجه‌ای نخواهیم گرفت.

مطمئنم شما نمی‌خواهید مانند فرد سمت راست در تصویر باشید:خب،فکر کنم با چالش این ماه سایت مدادتراش آشنایی پیدا کردید،در این ماه میخواهیم با یکی از بحث های داغ با هم صحبت وتا آخر این ماه در این باره بحث  نماییم ،پس با مدادتراش همراه شوید.

منتظر نظرات خوب شما دوستان هستیم

منبع:www.medadtrash.ir

چرا دیوانه‌ها بیشتر موفق می‌شن

مدت زمان تقریبی مطالعه: ۴ دقیقه

سلام،ممنون که دوباره به وبلاگ مدادتراش سر زدید ،امیدوارم تا مهر ماه رو با انرژی هرچه تمام پر قدرت شروع نمایید.امیدوارم از مطلبی که به اشتراک گذاشتم خوشتون بیاد.

بگذارید با این شروع کنم که موفقیت طبیعی نیست، غیرعادی و نامعموله. آدم‌های عادی که سخت کار می‌کنن خیلی به ندرت به موفقیت می‌رسن.

آدم عادی سخت کار می‌کنه که بتونه خرجش رو در بیاره. آدم عادی پول و وقت زیادی صرف مدرکی می‌کنه که به ندرت ازش استفاده‌ای می‌شه. آدم عادی وام با بهره زیاد می‌گیره تا زندگی‌اش رو سروسامان بده. آدم عادی مثل باقی آدم‌های عادی یه ماشین ساده و فله‌ای می‌خوره و تو یه خونه ساده و فله‌ای زندگی می‌کنه و خودش رو اسیر حرف و نظر آدم‌هایی می‌کنه که حتی ازشون خوشش هم نمیاد.

در دنیایی که عاشق راحتی و رفاه شده، متوسط بودن کار معقولیه. آدم‌ها خیلی راضی به زندگی متعارف تن می‌دن – برو مدرسه، کار پیدا کن، ازدواج کن، خونه بخر، بچه بیار.

وقتی به این حرف استیو جابز دقت کنی، می‌بینی که دیوانه بودن به این معنی نیست که فقط خارج از چارچوب فکر کنی، بلکه یعنی اساسا چارچوب فکری آدم‌های عادی رو تو بسازی:

«به افتخار آدم‌های دیوانه، یاغی‌ها، پردردسرها، وصله‌های ناجور... اون‌هایی که جور دیگه‌ای می‌بینن – از قاعده و اصول خوششون نمیاد... می‌تونی ازشون نقل قول کنی، باهاشون مخالفت کنی، تصدیق یا تقبیحشون کنی، اما تنها کاری که نمی‌تونی با اون‌ها بکنی نادیده گرفتنه، چون اون‌ها با خودشون تغییر میارن... اون‌ها هستن که بشر رو به پیش می‌برن، و گرچه شاید بعضی‌ها اون‌ها رو دیوانه تصور کنن، ولی ما اون‌ها رو نابغه می‌دونیم. چون کسی که اینقدر دیوانه است که فکر می‌کنه می‌تونه دنیا رو عوض کنه، دقیقا همون کسیه که این کار رو می‌کنه.»
استیو جابز.

می‌خوام ۱۰ دلیل بیارم که چرا آدم‌های دیوانه بیشتر احتمال داره موفق بشن.

۱. اون‌ها برای مردم چارچوب فکری جدید می‌سازن

دیوانه‌هایی مثل استیو جابز فقط هنجارها رو به چالش نمی‌کشن: اون‌ها چارچوب‌های جدیدی برای دیگران خلق می‌کنن و دیگران تبعیت یا مخالفت می‌کنن. نوآوری همیشه به این معنی نیست که چیز جدیدی خلق کنی. بیشتر وقت‌ها بهتر کردن چیزی که وجود داره به همون اندازه عجیب و دیوانه‌واره. دیوانه‌ها هم مثل بچه‌ها با متفاوت فکر کردن، قوهٔ خیالشون رو به کار می‌گیرن تا راه موفقیت‌شون رو بسازن.

۲. مجنون‌تر از اون هستن که بترسن.(یکی از مهمترین ویژگی ها)

وقتی یه آدم دیوانه برای خودش هدفی می‌گذاره، دیگه فکرش رو مشغول اما و اگرها و احتمال شکست نمی‌کنه. برای اون، مسیر جایگزینی وجود نداره چون مسیر اول قطعا به نتیجه می‌رسه. در جایی که آدم‌های عادی از ترس شکست فلج می‌شن، آدم‌های دیوانه کفش آهنی به پا می‌کنن و راه می‌افتن. برای اون‌ها شکست یه کلمهٔ بی‌معنیه. همین توانایی نادیده گرفتن ترس از شکست، دلیلیه که آدم‌های دیوانه بیشتر موفق می‌شن.

«ترس واقعی نیست. تنها جایی که ترس می‌تونه وجود داشته باشه در تصور ما از آینده است. ترس محصول تخیل ما است، و باعث می‌شه از چیزهایی وحشت کنیم که نه الان وجود داره و نه شاید هیچ‌وقت وجود داشته باشه. یک جور جنون و توهمه. درسته، خطر وجود داره و واقعیه، اما ترس ازش یه انتخابه.»
ویل اسمیت

۳. تشنهٔ متمایز بودن هستن

آدم دیوانه نیاز داره با همه فرق داشته باشه. آدم‌های دیوانه سبک خودشون رو پیدا می‌کنن و زندگی رو همون‌طور نقش می‌زنن که خودشون می‌بینن. دیوانه‌ها با رشد مهارت‌هایی در زندگی به موفقیت می‌رسن که بدیعه و از چشم آدم‌های معمولی عادت بد یا عجیب و غریب محسوب می‌شه. مثلا استیو جابز و مارک زاکربرگ به این معروف هستن که هر روز همون لباس همیشگی رو می‌پوشن تا وقت و فکرشون درگیر انتخاب لباس نشه. وارن بوفه میلیارد مشهور سالی ۱۰۰ هزار دلار حقوق می‌گیره و ۹۹٪ ثروتش رو وقف خیریه کرده.

«سبک خودت رو پیدا کن، و اونقدر این لباس رو به تن کن تا مد بشه.» - ناشناس

۴. انرژی زیادی دارن

آدم‌های عادی عاشق اینن که کاری نکنن. ساعت کارشون تموم بشه و زودتر برن خونه، جلوی تلویزیون بنشینن و هیچ کاری نکنن. همیشه از این شکایت می‌کنن که خسته‌ان و ای کاش زمان بیشتری داشتن. اما دیوانه‌ها همیشه وقت و اشتیاق و انرژی دارن. ( شما مداد تراشی ها)اون‌ها خودشون رو وقت یه حرفه یا هنر می‌کنن و بدون خستگی کار می‌کنن تا مهارتشون رو بالا ببرن. این تمرکز و انرژی زیاد قطعا در مسیر موفقیت اون‌ها رو جلو می‌اندازه.

۵. جرات شکستن قواعد رو دارن

دور شدن از هنجارها همیشه هم راحت نیست، به‌ویژه اگر تمام زندگیت از این قواعد پیروی کرده باشی. اما دیوانه‌ها این رو درک می‌کنن که با اینکه قاعده و قانون مهمه، ولی ممکنه آدم رو محدود کنه. چه قاعده‌ای در کار و صنعت تو هست که خیلی بدیهی پذیرفتی؟ چرا ازش پیروی می‌کنی؟ اگر جوابت اینه که «همیشه روال همین بوده» پس تو یه آدم معمولی هستی و احتمالا هیچ‌وقت موفق نمی‌شی. توانایی به چالش کشیدن قدرت و هنجار بدون بی‌احترامی چیزیه که دیوانه‌ها رو متفاوت می‌کنه.

۶. از سر نیاز دست به نوآوری می‌زنن

به چشم آدم‌های دیگه، دیوانه‌ها ممکنه آدم‌های خیلی کاردان و مبتکری به نظر بیان، که درست هم هست. اما حقیقت ژرف‌تر اینه که دیوانه صرفا آدمیه که وقتی به مشکلی برمی‌خوره که نمی‌شه نادیده‌اش گرفت، برای درست کردنش وارد عمل می‌شه. ذهن غیرعادی اون بهش کمک می‌کنه دنیا رو از زاویهٔ متفاوتی نسبت به آدم‌های عادی ببینه. پس مشکلاتی که آدم‌های عادی خیلی راحت به اسم «دیگه همینه که هست، چاره چیه» می‌پذیرن، برای آدم دیوانه پذیرفتنی نیست. دیوانه‌ها تجسم این ضرب‌المثل هستن که «احتیاج مادر اختراعه.»

۷. دیوانه‌های دیگه رو می‌شناسن

مهم نیست چطور آدمی هستی، همیشه شناختن آدم‌هایی که ذهن مشابهی دارن کار راحتیه. دیوانه‌ها هم در تمام دنیا انقلابی رو شروع کرده‌ان که دیوانه‌های دیگه رو پیدا کنن. دیوانه‌ها مثل پروانه‌ای که جذب چراغ می‌شه، به سمت اختراع و ایده و دیوانه‌های دیگه کشیده می‌شن. چیزی که از نظر آدم‌های عادی غیرعادی یا ناهنجاره، از چشم اون‌ها نبوغ‌آمیزه، و معمولا به پیشواز همهٔ ترندها و فناوری‌های نو می‌رن. وقتی بتونی کنار آدم‌های دیگه‌ای که درست به اندازهٔ خودت متفاوت فکر می‌کنن ایده‌پردازی کنی، شانس موفقیتت خیلی بیشتره. دیوانه‌ها باورهای همدیگه رو به چالش می‌کشن.

۸. همیشه کنجکاون

دیوانه‌ها ذهن یه بچه رو دارن، و همیشه می‌پرسن چرا. ذهنشون سیری‌ناپذیره و از اینکه مثل آلیس دنبال خرگوش برن نمی‌ترسن، حتی اگه ته سوراخ خرگوش معلوم نباشه. به همین خاطر به جای اینکه دنیا رو پر از مشکل ببینن، پر از امکان و شگفتی می‌بینن. توانایی دیدن نیمهٔ پر لیوان دیوانه‌ها رو به سمت موفقیت می‌کشونه.

۹. مثل کنه هستن

وقتی یه دیوانه به چیزی گیر می‌ده، دیگه رهاش نمی‌کنه. آدم‌های دیوانه روی مشکلات خاصی قفل می‌کنن و می‌خوان حلش کنن. اونقدر درگیر این کار می‌شن که دیگه مهم نیست چقدر ناممکن به نظر میاد، همیشه می‌گردن و بالاخره یه راهی پیدا می‌کنن. این عامل ناشناخته آدم دیوانه رو تحریک می‌کنه تلاش کنه و در کاری که آدم عادی خیلی جلوتر تسلیمش می‌شد، به موفقیت برسه.

۱۰. برچسب نمی‌زنن

دیوانه‌ها به مردم و مشکلات برچسب نمی‌زنن؛ فقط براشون مهمه که اون آدم چی توی خودش داره. در حالی که آدم‌های عادی خط‌کشی می‌کنن و مردم رو برحسب نژاد و مذهب و جنسیت و شغل و گرایش دسته‌بندی می‌کنن، دیوانه‌ها فقط قلب و استعداد آدم‌ها رو می‌بینن. برای آدم دیوانه سیاه و سفید در کار نیست، همه چیز یه طیف پیوسته است. با برچسب نزدن به دیگران، آدم دیوانه می‌تونه دور خودش رو با گروه‌های مختلفی با استعدادهای گوناگون پر کنه و توانایی و پتانسیل موجود برای عمل و پیشرفت و موفقیت رو آزاد کنه.

امیدوارم از مطلبی که به اشتراک گذاشتم خوشتون بیاد،نظرات شما مارا به دامه کار امیدوار مینماید،ممنون که مدادتراش لایق وقتتون دونستید.

موفق باشید

منبع:medadtrash.ir

۱۰ چیزی که قبل از فارغ‌التحصیلی باید بدونید

مدت زمان تقریبی مطالعه: ۸ دقیقه

اگر قبل از فارغ‌التحصیلی این موارد رو بدونی:

  • احتمالاً تصمیم می‌گیری هرگز فارغ‌التحصیل نشی
  • یا شاید فارغ‌التحصیل بشی و بیشتر از مقداری پول در بیاری که فکر می‌کردی تا ۴۰ سالگی ممکنه.

۱. احتمالاً نیاز میشه خیلی از چیزهایی  که یاد گرفتی رو فراموش کنی

«ساختار (آموزشی) رایج، که دنبال همشکلی کم هزینه با استاندارد‌های حداقلی است، در حال از بین بردن اقتصاد ما، فرهنگ ما و خود ما است». – ست گودین

در اواخر قرن نوزدهم، مدرسه‌ها به این قصد طراحی شدند که فرمان‌بر بودن رو آموزش بدن. طی عصر صنعتی ما، شرکت‌های بزرگ برای کار در کارخانه‌هاشون به کارگر نیاز داشتن.

هدف سیستم آکادمیک در اون دوران، تربیت کارگران مطیع و سازگاری بود که هرگز سوال نمی‌پرسند. این سیستم به‌هیچ‌وجه برای پرورش دانشمندها و متفکرین آینده ساخته نشده بود. خودشان به اندازه کافی دانشمند داشتند.

نه. کسب و کارهای بزرگ به کارگرهایی نیاز داشتند که فرمانبردارانه کارهایی که ازشون خواسته میشد رو انجام بدن.

به این ترتیب، سیستم امتحانی استاندارد ایجاد شد. سیستم آکادمیک خودش کارخانه‌ای می‌شه تا همهٔ دانش آموزان رو یکسان‌سازی کنه و از تناسب آنها با قالب مورد نظرش مطمئن بشه. اگر دانش آموزها مردود میشدن، باید مجدداً یک سال دیگه همان دوره رو می‌گذروندن.

در نتیجه، این سوال در مدرسه‌ها باب شد: این قسمت تو امتحان میاد؟

جهان در حال حرکت به سمت اقتصاد مبتنی بر کارآفرینی و نوآوری است. پیش‌بینی شده تا سال ۲۰۲۰، بیشتر از یک میلیون نفر از خانه کار کنن. در آیندهٔ کاری، افراد کمتری به عنوان کارمند معمولی کار می‌کنن و به جای اون به عنوان متخصص برای شرکت‌های چند منظوره مشغول به کار می‌شن.

جهان دیگه به کارگران سازگار و مطیع نیازی نداره. جهان به افراد هنرمند، خلاق،، و نوآور نیاز داره. جهان به احساسات و ارتباطات بیشتری نیاز داره. ما به ارتباط عمیق‌تر تمایل داریم. ما سال‌های زندگی رو با بی‌تفاوتی در مدرسه و شغل کارمندی صبح تا عصر می‌گذرونیم. از این کار بیزاریم. با این حال داریم انجامش میدیم.

۲. مدارک دانشگاهی روزبه‌روز بی‌اهمیت‌تر می‌شه

«پنج سال دیگه، می‌تونید بهترین دروس رو در وب به رایگان پیدا کنید؛ که بهتر از هر دانشگاهی خواهد بود». – بیل گیتس در سال ۲۰۱۰

خیلی‌ها فقط به این دلیل که دوست ندارن والدین‌شون ناراحت بشن به دانشگاه می‌رن. جهان‌بینی والدین همون کار کارمندی صبح تا عصره و فرزندان‌شون رو هم به این نگاه عادت می‌دن. اون‌ها تغییرات اساسی در جهان و آینده شغلی رو درک نمی‌کنن. نمی‌دونن که چه صدمهٔ بزرگی به فرزندان‌شون می‌زنن.

هر چیزی که قصد یاد گرفتن‌اش رو داری، فرقی نداره چی باشه، فقط بدون که تنها گزینه برای رسیدن به اون، دانشگاه رفتن نیست. دوره‌های آنلاینی که خیلی‌هاشون رایگان هستن در دسترس تو قرار داره.

هدف باید یادگیری باشه، نه فقط گرفتن مدرک. اگه دانشگاه جایی است که در اون آموزش‌های مورد نیازتون رو کسب می‌کنی، پس برو سراغش. اما اگه می تونی این آموزش‌ها رو در جایی بهتر، سریع‌تر و ارزان‌تر کسب کنی، پس دوباره به تصمیمت فکر کن.

بازار اونقدرها اهمیت نمی‌ده که آیا مدرک داری یا نه. بازار فقط دنبال بهترین عملکرد و توانایی تو می‌گرده.

۳. باید بدونی که آیا دانشگاه می‌تونه تو رو به جایی که دنبالش هستی برسونه یا نه

«گربه: کجا داری می‌ری؟ آلیس: از کدوم راه باید برم؟ گربه: بستگی داره به جایی که داری می‌ری. آلیس: نمی‌دونم. گربه: پس اهمیتی نداره از کدوم راه بری». – لوئیس کارول

و این همون مسئله است. خیلی از آدم‌ها در مورد اینکه مقصد ایده آل‌ زندگی‌شون کجا است هیچ تصوری ندارن.

خودت می‌دونید  کجا داری می‌ری؟

موفقیت مفهومی درونیه. این مفهوم رو باید خودت ساخته باشی و نباید بر مبنای استانداردهای فرهنگی و اجتماعی بنا شده باشه. خودت تصمیم بگیر چه چیزی در زندگی می‌خوای، چه چیزی خوشحالت میکنه، و دنبالش برو تا به دستش بیاری.

در دنیای امروز، دانشگاه احتمالاُ بهترین روش برای کسب اونچه به دنبالشی نیست. همه ابزارها در دسترس هستند تا کاری رو که بهش علاقه‌مندی شروع کنی. فقط نیاز داری بدونی چه کاری می‌خواهی انجام بدی و جسارت شروعش رو داشته باشی.

بنابر آنچه گفتیم، دانشگاه می‌تونه برای خیلی‌ها مکان مناسبی باشه. آدم‌هایی که این نکته رو می‌دونن، معمولاً در دانشگاه شکوفا می‌شن. هدف‌ این افراد مشخصه و روی این هدف تمرکز می‌کنن. در حال حرکت در راستای مقصد ایده‌آل مورد نظرشون در زندگی هستند. دانشگاه بهترین راه برای رسیدن به مقصد مورد نظر این آدم‌ها است.

تو هم باید مثل پیتر تیل از خودت بپرسی «چطور می تونم برنامه‌های ۱۰ ساله‌ام رو در ۶ ماه محقق کنم؟»

برای رسیدن به ایده‌آلی که داری، همیشه مسیری سریع‌تر و بهتر نسبت به مسیری که انتخاب کردی وجود داره. اگه متوجه شدی دانشگاه به دردت نمی‌خوره، فقط به این دلیل که زمان و منابع زیادی صرف کردی اونجا نمون.

روانشناس‌ها اصطلاحی دارن که  خطای هزینه نابرگشتنی نامیده می‌شه؛ این اصطلاح توضیح میده افراد اغلب تصمیمات بسیار بدی می‌گیرن چون در حال حاضر روی انتخاب خاصی سرمایه‌گذاری کردن. ترکش کن. هرچه مسیر اشتباه رو بیشتر ادامه بدی، زمان طولانی‌تر باید صرف کنی تا به مسیر ایده‌آل برگردی.

۴. تنها رقیبت، فقط خودتی

«وقتی همه یه کار می‌کنن، تو کار دیگه‌ای بکن». -مارتی نئومیر

اگر هنر، اشتیاق، اعتبار، و نوآوری مواد لازم برای آینده هستند، بنابراین لازمه از رقابت با دیگران و مقایسه کردن خودت با بقیه دست برداری.

آدم‌های نوآور رقابت رو متوقف می‌کنن و برای کاوش سراغ محیط‌های ناشناخته میرن. تو هم یک نوآور هستی. فقط باید از هویت منحصربفرد خودت بهره بگیری، و غرق چیزی بشی که تو رو شاد می‌کنه. می‌تونی هنری خلق کنی که هیچکس دیگه نمی‌تونه انجامش بده. تو جهان رو به شیوه منحصر بفرد خودت می‌بینی؛ پس این جهان رو به ما نشون بده.

رویای دیگران رو زندگی نکن. اسیر تبلیغات و خواست‌های جامعه نشو. وقتی خودت باشی همه از این موضوع نفع می‌برن؛ بیشتر از همه خودت.

هرگز این گفته اسکار وایلد رو فراموش نکن؛ «هر چیز محبوبی غلط است». همرنگ جماعت نشو. وقتی همپای دیگران آروم حرکت کنی، به جایی نمی‌رسی.

۵. تصمیماتی که در لحظه حال می‌گیری، روی باقی عمرت اثر می‌ذاره

«دهه بیست زندگی‌: دهه تصمیم‌گیری است» -دیوید آرچولتا

دهه بیست عمرت، دهه تصمیم‌گیری‌ها است. در مقیاس بزرگ، این سال‌ها تعیین کننده بقیه عمرت هستن.

دلت می‌خواد چه کسی باشی؟

چه جور کاری دوست داری انجام بدی؟

قصد داری با چه سبکی زندگی کنی؟

میخوای با چه جور آدم‌هایی وقت بگذرونی؟

وقتی‌ زندگی پیچیده‌تر می‌شه، و مسئولیت‌های بیشتری داری، نمی‌تونی همون انعطافی رو که حالا داری داشته باشی. تنظیم کردن مسیرت سخت‌تر میشه. همین حالا می‌تونی به هر مسیری که دلت می‌خواد بری.  

۶. برای انجام کارهایی که دلت می‌خواد، نباید منتظر تموم شدن دانشگاه بمونی

«پروفسور هارولد هیل: وقتی مدام فردا فردا می‌کنی،  یه روزی به خودت میای و می‌بینی یه مشت دیروز پوچ داری. شما رو نمی‌دونم اما من ترجیح می‌دم امروز رو خاطره‌انگیز بسازم». –مردیث ویلسون

تیم فرریس در کتابش، کار هفتگی چهار ساعته، چیزی رو آموزش میده که برنامه زندگی معوق شده نامید. منتظر زندگی نشستن اصل این ایده است؛ و به بهترین شکل در مفهوم بازنشستگی خودش رو نشون میده. بسیاری از افراد زندگی رویایی خودشون رو تا بازنشستگی به تأخیر میندازن. شادی و لذت رو به تأخیر میندازن و آگاهانه زندگی‌ای رو که ازش نفرت دارن دنبال می‌کنن.

نباید این کار رو بکنی.

برای شروع زندگی رویایی‌ات، لازم نیست از کسی اجازه بگیری. حتی به مدرک دانشگاهی هم نیاز نداری تا این مجوز رو بهت داده باشه. هرکسی خودش نگهبان زندگی خودشه تا به بهترین زندگی تبدیلش کنه.

Gary Vaynerchuck می‌گه در دهه‌های ۲۰ و ۳۰ زندگی، باید ریسک‌های بزرگی رو در حرفه‌‌ات بکنی. شاید، وقتی ۴۰ سالگی رو رد کردی، محافظه کارتر بشی. در اون نقطه، احتمالاً مسئولیت‌هایی داری و لازم می‌شه که به روش متفاوتی فکر کنی.

اما در همین لحظه، زمانی که در دانشگاه مشغول به تحصیل هستی، هیچ خطری وجود نداره. نه تنها خطری وجود نداره، بلکه زمان بسیار زیادی هم داری! دانشگاه هفته‌ای ۴۰ ساعت وقتت رو نمی‌گیره. احتمالاً هر هفته ۲۰ تا ۳۰ ساعت برای عملی کردن رویاهات وقت داری.

درواقع، دانشگاه بهترین زمان برای کارآفرین شدنه. اگر از موقعیت‌ها درست استفاده کنی، می‌تونی اونقدر موفق بشی که ترک تحصیل کنی. یا تا وقتی فارغ‌التحصیل میشی، می تونی از کارهای خودت بیشتر پول در بیاری تا یه شغل دون‌پایه.

ساختن یه کسب‌وکار آنلاین سودآور اونقدرها ازت وقت نمی‌گیره. اگر با یک یا دو سال دشوار کنار بیای، با انجام کاری که واقعاً دوست داری می‌تونی به شدت موفق بشی.

۷. دو دنیای کاری وجود داره

دن سالیوان مربی Strategic coach، این موضوع رو بسیار زیباتراز من توضیح داده است، من نقل قول طولانی سالیوان رو در اینجا میارم.

«در پایان قرن قبلی، کارخانه‌ها روشی رو که با اون کالا تولید می‌کردن و به دست عموم می‌رسوندن دستخوش تغییرات اساسی کردن. کار کارخانه‌ای نگرش متفاوتی نسبت به کارگرها ایجاد کرد. اونها بخشی از یک ماشین بودن و می‌تونستن جایگزین بشن. لازم بود کارها تا جای ممکن یک‌شکل و پیش‌بینی‌پذیر انجام بشه. کار هر روزه همین بود؛ دستمزد به ازای طول مدت زمان کار پرداخت می‌شد. کار کردن طولانی مدت نشانه‌ وفاداری بود. در مجموع سیستم حاکم سیستمی خشک و اداری بود. من بهش می‌گم: اقتصاد زمان و زحمت».

امروزه، سیستم‌های خشک و اداری در حال کم‌رنگ شدن هستند. پیشرفت‌ در تکنولوژی تفکرات ما رو تغییر داده و بر پتانسیل نامحدود خلاق افراد تأکید می‌کنه. کارآفرین‌ها پیشتاز این روند هستند، خودشون رو از ساختارهای قدیمی آزاد کردن تا خیلی سریع‌تر و سازگارپذیرتر از نهادهای کند قدیمی دست به نوآوری و خلق ارزش بزنن. من دنیایی که کارآفرینان در اون زندگی می‌کنن رو اقتصاد نتیجه می‌نامم».

کارآفرین‌ها فقط برای نتایجی که تولید می‌کنن، و براساس ارزشی که این نتایج برای مشتری‌ها ایجاد می‌کنه، دستمزد دریافت می‌کنن. سیستم اونها سیستم زمان کارآفرینیه. پس چرا خیلی از کارآفرین‌ها همچنان طوری کار می‌کنن که انگار اهمیت داره چه مدت و چقدر سخت کار می‌کنن؟ متأسفانه کار زیاد و خسته‌کننده فضیلت محسوب میشه، صرف‌نظر از اینکه این حجم از کار زیاد نتیجه‌ای داره یا نه. این طرز فکر کاملاً ارزش اصلی کارآفرین بودن، یعنی آزادی رو نادیده می‌گیره. یکی از مدل‌های کاری مدل کارخانه صنعتی است که افراد از طریق سیستم دانشگاهی بهش تزریق می‌شن. از این دنیای کاری دوری کن. روح خودت رو از دست می‌دی. این مدل کاری صبح تا عصره. وقتت رو صرف انجام دستور کار شخص دیگه‌ای می‌کنی. به این ترتیب برده رئیست هستی. آزادی و یا انعطاف‌پذیری زیادی در برنامه‌ات نداری».

کدوم دنیای کاری رو انتخاب می‌کنی؟ اقتصاد زمان و زحمت یا اقتصاد نتیجه ؟

۸. ممکنه سایه رویاهات رو دنبال کنی که چندان خوب نیست

«ما تمایل داریم به دنبال شغل سایه بریم – شغل‌هایی که شبیه به رویاهامون هستن، اما دقیقا رویاهای ما نیستن» -بن آرمنت

آدم‌ها همیشه این کار رو انجام می‌دن. رویاپردازی می‌کنن که رمان‌نویس هستن اما به جای اون استاد ادبیات می‌شن. رویای داشتن باشگاه رو دارن اما به جاش مربی می‌شن. آرزو می کنن راننده مسابقات سرعت بشن اما مکانیک می‌شن.

سایه رویا انعکاسی از رویای واقعی تو است اما از نوع کم خطرتر. این مسئله اعتقاد نداشتن به کاری رو که می‌تونی انجام بدی نشون می‌ده. چیزی که واقعاً می‌تونی بسازی کاریه که دوست داری انجامش بدی.

باور دارم که عموم مردم سایه رویا رو دنبال می‌کنن. اونها میگن کاری رو که دوست دارن انجام می‌دن. اما در واقع اینطور نیست. اونها آرزو می‌کنن کاش کار دیگه‌ای انجام می‌دادن. خیلی کم‌تر از اونچه می‌تونستن داشته باشن قناعت می‌کنن. 

۹. احتمالاً خودت رو کوچک در نظر میگیری

«کسانی که باور دارن می‌تونن کوه‌ها رو جابجا کنن، این کار رو میکنن. کسانی که باور دارن نمی‌تونن، نمی‌تونن. اعتقاد، نیروی محرکه انجام کار است.» دیوید شوارتز

احتمالاً رویاهایی که داری تحت تأثیر چارچوب‌های اجتماعی قرار گرفته. بهت گفته شده واقع‌بین باش؛ و این بدترین توصیه است.

همانطور که ناپلئون هیل گفته: ذهن هر چیزی رو که تصور می‌کنه و بهش باور داره،‌ می‌تونه به‌دستش بیاره.

مهم اینه که خلاقیت و خیال داشته باشی و باور داشته باشی که می‌تونی. اگه باور نداشته باشی، اتفاق نمیفته. اما اگه می‌تونی بهش فکر کنی و باورش داشته باشی، می‌تونی انجامش بدی. مهم نیست چقدر بزرگه یا چقدر غیرواقعیه.

دنیا به افکار بزرگ‌تر نیاز داره. بیشتر استارت‌آپ‌ها فقط پیشرفت‌های تدریجی نسبت به شرایط موجود هستن. جهان به پیشرفت‌های تصاعدی بیشتری نیاز داره. جهان به افرادی برای تعقیب اهداف بلندپروازانه نیاز داره. بزرگ شو و جسور باش.

اگر دنبال کارهای بزرگیم، باید جسارت داشته باشیم.  جهان به خاطر متفکران بزرگی پیشرفت می‌کنه که جسارت تلاش کردن دارن. یکی از این متفکران بزرگ باش. تو در دانشگاه هستی. هیچ خطری وجود نداره. دنیا رو تغییر بده.

پیش از این در تاریخ دنیا زمانی مثل روزگار امروز نبوده. اکثر افراد موفق دنیا در دهه ۲۰ و ۳۰ زندگی‌ خودشون هستن. ما در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که می‌تونی چیزی بسازی که خیلی سریع به یک شرکت میلیارد دلاری تبدیل بشه.

«قصد داری میلیاردر بشی؟ پس به یک میلیارد نفر کمک کن. بزرگ‌ترین مشکل دنیا، بزرگ‌ترین فرصت تجاری است». –پیتر دیامندیس

۱۰. آزادی و امنیت یکی نیستن

کسی که آزادی را برای امنیت قربانی می‌کند لایق هیچکدام نیست. –بنجامین فرانکلین

تمایل به امنیت در احساس ترس ریشه داره. افرادی که به دنبال امنیت هستن تصور می‌کنن که با کمبود شغل و منابع روبه‌رو می‌شن. در‌نتیجه، قصد دارن بدون خطر کردن و تا جایی که ممکنه، خودشون رو در امن‌ترین موقعیت قرار بدن.

متأسفانه، این طرز فکر اغلب افراد رو به سمت شغل‌هایی سوق می‌ده که ازش منتفر هستن؛ اما هرگز از اون استعفا نخواهند داد («یوغ طلانی»).

گفته شده که، «آزادی هزینه سنگینی برای امنیت است». افراد احساس امنیت رو به آزادی ترجیح می‌دن. این افراد برده شغل می‌شن و جسارت عبور کردن ازش رو ازدست می‌دن. از نظرشون ریسک جسارت بیشتر از اونه که دنبال زندگی رویایی‌شون برن.

این مفهوم از امنیت کاملاً اشتباه تصور شده.  هیچ امنیتی در چیزهای خارجی نیست – فقط بردگی و وابستگی. امنیت درونی تنها شکل درست از امنیت است که شخصی می‌تونه داشته باشه. اگه امنیت رو درون خودت احساس می‌کنی، بنابراین آزاد هستی. در غیر این صورت، برده‌‌ای.

نتیجه گیری

همین حالا بهترین دوران تاریخ برای دانشجو بودن یا فارغ‌التحصیل شدنه. اقتصاد جهانی ما فرصت‌های نامحدودی رو در اختیار می‌گذاره تا زندگی آزادی برای انجام کاری که دوستش داری خلق کنی. در این مرحله از زندگیت تقریبا هیچ خطر ی وجود نداره.

نزدیک به 6 ماه از فعالیت سایت ووبلاگ مدادتراش میگذره ونطرات شما ما را مصمم به ادامه کار می نماید،امیدواریم لایق وقت شما باشیم.

منبع،Medadtrash.ir