ما معمولاً در تخمین زمان عملی کردن افکار خود دچار اشتباه می شویم. مثلاً برای رسیدن به هدفی که چندین سال زمان نیاز دارد، تاخمین چند ماهه می زنیم. و نتیجه آن می شود که خیلی زود از کار خود نا امید و در نهایت پشیمان می شویم. و همه آن تلاش ها و رویا ها را بیهوده فرض می کنیم. غافل از اینکه در محاسبات خود کمی اشتباه کرده ایم.حقیقت این است که برای رسیدن به بسیاری از اهداف بزرگ باید بیش از یک سال سعی و تلاش کرد. هیچ دلیلی وجود ندارد که زمان رسیدن به هدف را طولانی تر در نظر نگیریم. تصور کنید اگر 10 سال گذشته را بر روی یک هدف خاص کار کرده بودید اکنون در چه موقعیتی بودید. در این صورت نحوه زندگی، تلاش، آموختن و... شما چه تفاوتی با اکنون داشت.
شاید شما این گونه عمل کرده اید و اکنون با غرور به آینده نگاه می کنید. و شاید در تخمین خود دچار اشتباه شده اید و در 10 سال گذشته بیش از 5 هدف را دنبال کرده اید ولی به هیچ کدام دست نیافته اید. خوب اگر اینگونه است اکنون نوبت شماست احتمالاً رویا های بسیاری برای خود در نظر گرفته اید آیا زمان رسیدن به آنها را هم تعیین کرده اید؟ این زمان چقدر است؟ 3 ماه، 6 ماه، یک سال؟ چطور است این زمان را 5 یا حتی 10 برابر کنیم؟ زمان مورد نیاز را بدون استرس و نگرانی تعیین کنید. توجه داشته باشید که همیشه مشکلات پیش بینی نشده وجود دارند که بوسیله شما باید از سر راه برداشته شوند. ولی مشکلی نیست چون شما برای همه آنها زمان لازم را در نظر گرفته اید. و وقت کافی دارید و فقط باید عمل کنید. و میزان تلاش شماست که سرعت رسیدن به هدف را افزایش می دهد. خوب شما در برنامه ریزی به خود وقت بیشتری داده اید و در عین حال در هنگام عمل تلاش زیادی کرده اید. بنابراین نه آن استرس قبلی را دارید و نه در صورت نرسیدن به هدف در کوتاه مدت نا امید می شوید.
خوب اکنون زمان حرکت است. راه طولانی است، اما شما قدرتمندید چون به این راحتی ها دلسرد نمی شوید.
سلام دوستان مدادتراشی بخش کلیدی برای بدست آوردن هر چیزی دانستن نحوه صحیح در خواست آن است. راهها و فنون مختلفی برای بیان منظور به صورت واضح و متقاعد کننده وجود دارد. در این مقاله قواعدی بیان می شود که به شما در آموزش نحوه صحیح درخواست کمک زیادی می کند.
1ــ قبل از خواستن چیزی تکلیف خود را روشن کنید.
قبل از هر کاری باید بدانید و مطمئن باشید چه می خواهید. این اولین مرحله و مهمترین مرحله از خواستن است. قبل از اینکه حتی یک کلمه بگویید فکر کنید دقیقاً چه می خواهید.
متقاضیان ناموفق اغلب این قسمت را نادیده می گیرند. اگر با این روش جلو بروید در حین اینکه می خواهید درخواست خود را مطرح کنید کلمات گیج کننده را بیان خواهید کرد و در صحبت های شما شک و دودلی نمایان خواهد شد. نتیجه چنین تقاضایی گیج شدن مخاطب شماست.
2ــ احساسات منفی طرف مقابل را تحریک نکیند.
یکی دیگر از موقعیت های آشفته ای که بعضی افراد دچار آن می شوند. این است که تقاضای کار یا چیزی را می کنند که واقعاً به آن احتیاج ندارند. بهتر است که خواسته خود را بگونه ای مطرح کنید که مخاطب شما این احساس را پیدا نکند که شما با او لجبازی می کنید.
به عنوان مثال به جای اینکه بگویند: «من این جمعه احتیاج به استراحت دارم» می گویند: «این جمعه نمی خواهم کار کنم.» یا به جای اینکه بگویند: «لطفاً این فرم ها را پر کنید» می گویند: « دلم نمی خواد وقتی برگشتم این فرم ها پر نشده باشد!»
با این گونه جملات مخاطب شما به سمت احساسات منفی کشیده می شود. و عملاً شما او را به سمتی سوق داده اید که بر سختی با روحیه مثبت کار شما را انجام دهد.
3ــ بدانید از که بخواهید.
برای اینکه به هدف خود برسید باید بدانید که از چه کسی درخواست کنید. اگر باید سلسله مراتب را رعایت کنید این کار را بکنید. و اگر بدنبال شخصی برای انجام کار خود هستید ابتدا ببینید آیا خودتان می توانید آن را انجام دهید. فکر کنید از کسی که درخواست می کنید توانایی انجام آن را دارد؟
4ــ بدانید چه موقع بخواهید.
همیشه برای هر تقاضای یک موقعیت بهتر وجود دارد. شاید آن موقعیت بهتر اکنون باشد و شاید یک روز دیگر. ولی اولین چیزی که به آن باید توجه کنید این است که درخواست خود را به صورت خصوصی مطرح کنید یا در جمع. بعضی افراد وقتی از آنها تقاضایی را در جمع مطرح می کنید گیج می شوند مخصوصاً اگر مسئله خصوصی در میان باشد.
هنگام مطرح کردن تقاضای خود توجه کنید که آیا او در آرامش و راحتی باشد. این عامل هم می تواند در نحوه پاسخ دادن وی به درخواست شما مؤثر باشد.
5ــ زیاد توضیح ندهید.
به جای اینکه سعی در توضیح بیش از حد و توجیه تقاضای خود داشته باشید. درخواست خود را واضح و مختصر بیان کنید.
6ــ با التماس چیزی را درخواست نکنید.
به سادگی بگویید «من به مرخصی نیاز دارم» یا بگویید «من باید2 روز مرخصی بروم» بدین روش قبول درخواست شما گارانتی می شود.
7ــ ناله نکنید.
با ناله کردن فقط ضعف خود را نشان می دهید. پس بهتر است به سادگی و به اندازه نیاز صحبت کنید.
8ــ بله یعنی بله
یک بار که جواب مثبت گرفتید تشکر کنید و آنجا را ترک کنید. بعضی افراد بعد از گرفتن جواب مثبت شروع به تفسیر و توجیه می کنند و این دقیقاً کاری است که نباید انجام دهند.
با رعایت 8 قانون فوق «هنر خواستن» را آموخته اید. حال بهتر است این قوانین را به کار گیرید تا اثر آن را خود مشاهده کنید.
منبع:www.medadtrash.ir
سلام دوستان مداد تراش،شهادت امام مهربانی ها حضرت امام حسن (ع) را تسلیت عرض مینمایم
بدون مقدمه به بحث امروز مون می پردازیم
چگونه عادت های بدمان را در کمترین زمان از بین ببریم
ما به صورت طبیعی به گونه آفریده شده ایم که عادت جزئی از وجود ماست. ما به عادات خود احتیاج داریم چون باعث می شود با انرژی و فکر کمتر کار بیشتری انجام دهیم.
بنابراین بجای اینکه با یک عادت بد بجنگیم بهتر است با آنرا به سمت مناسب هدایت کنیم.
مثلاً اگر عادت کرده اید سوئیچ خود را در داخل اتومبیل جا بگذارید و درها را قفل کنید ( خیلی ناراحت نشوید من هم این عادت را داشتم )، می توانید برای خود یک تمرین ترتیب دهید: ماشین را خاموش کنید با صدای بلند بگویید من دیگر کلید ها را جا نمی گذارم و کلید ها را بردارید و از اتومبیل خارج شوید.
این روش به همان اندازه که ساده است عملی هم هست اگر شما عادت منفی دارید که هر روز آنرا تکرار می کنید می توانید از هم اکنون شروع کنید و آنرا با یک تمرین خاص جایگزین نمایید. آنقدر خاص که رقبت انجام آنرا داشته باشید. مثلاً در تمرین بالا می توانید جمله مورد نظر را به صورت ریتمیک و با آهنگ ترانه مورد علاقه خود بخوانید
دانشکده پزشکی پنینسولا یک دوره تحقیقات انجام داد که در آن موفقیت 1712 سیگاری بالای 50 سال زیر نظر گرفته شده بود. همه این افراد می خواستند سیگار را ترک کنند و بر این عادت بد غلبه نمایند.
در اینجا وضعیت کاری افرادی که توانستند سیگار را ترک کنند بیان شده است
42 درصد -- چندی پیش بازنشسته شده اند.
30 درصد -- به تازگی بازنشسته شده اند.
28 درصد -- هنوز در حال کار هستند.
محقیقین با مطالعات بیشتر دریافتند ورود به مرحله بازنشستگی به آنها کمک می کرد سیگار را ترک کنند.
این بدان معنا نیست که برای ترک یک عادت باید منتظر بازنشستگی بمانید بلکه می توانید از مزیت زمان گذر استفاده کنید. زمانیکه ما در حل تجربه تغییراتی اساسی در زندگی خود هستیم بهتر می توانیم عادت ها و روش های قدیمی را تغییر دهیم. تلنگر هایی که به ما وارد می شود قید و بند های قدیمی را پاره می کند و می توانیم سبک بال تر شروع کنیم چه از نظر بدنی و چه از نظر روحی.
این کار به دو دلیل مهم است: اول اینکه نوشتن افکار و کار ها سبب روشن شدن آنها می شود. و متوجه عادت هایی می شوید که قبلا به آنها توجهی نکرده بودید.
دوم اینکه شما میزان پیشرفت خود را خواهید دید. اما بدون نوشتن تشخیص و تحلیل میزان کاری که انجام شده است بسیار سخت می شود.
با پیگیری قدم های کوچکی که باید برداشته شوند متوجه می شوید که بهتر شده اید و به هدف خود نزدیک تر شده اید و به زودی می بینید که در سمت دیگر حصار جای گرفته اید که قرار گرفتن در ورای آن آرزوی شما بود.
با عادت های خود پیروزی را لمس کنید
با بهترین آرزو ها
بنده تا کنون ایمیل های زیادی دریافت کرده ام که در آنها پرسیده شده بود چگونه می توانیم انگیزه خود را برای مدت طولانی تری زنده نگه داریم؟ باید بگویم این مشکل همه افراد است. چون سخت تر از ایجاد انگیزه حفظ شور شوق تا رسیدن به هدف است. برای این منظور راهکار هایی وجود دارد که سعی می کنیم در این مقاله به برخی از آنها اشاره کنیم.
هر روز برای خود انگیزه ایجاد کنید.
اگر به گذشته نگاه کنید متوجه خواهید شد که بسیار پیش آمده برای انجام کاری بی نهایت هیجان زده بوده اید و پس از گذشت زمان کم کم از شدت شور و هیجان شما کاسته شده است. خوب این طبیعی است. ایجاد انگیزه مانند دوش گرفتن است شما برای نظافت بدن خود باید هر روز یا یک روز در میان حمام کنید. و اگر این کار را نکنید دیگر تمیز و شاداب نیستید. انگیزه هم مانند پاکیزگی ماندگار نیست. بنابراین باید هر روز و هر لحظه آن را تازه کنید. حال می دانیم که باید انگیزه و شور شوق خود را مرتباً تمدید کنیم. اما چگونه؟
برای زندگی خود چشم انداز تعریف کنید.
انگیزه یعنی داشتن دلیل برای انجام کار. خوب همه می دانیم برای انجام هر کاری به یک دلیل نیاز دارید. و دلیلی که شما دارید از نگرش شما به زندگی ناشی می شود. بنابراین چشم انداز شما باید به اندازه کافی بزرگ باشد. تا برای شما ایجاد انگیزه و شور شوق نماید. بگذارید برای شما یک مثال بیاورم: فرض کنید در آمد شما 500 هزار تومان در ماه باشد. حال اگر با این دید کار کنید که در آمد خود را به 600 هزار تومان در ماه برسانید انگیزه شما خیلی قوی نخواهد بود چون هدف کوچکی انتخاب کرده اید. حال اگر برای خود چشم اندازی تعریف کنید که برای خود یک کار کاسبی پر رونق مستقل با 5 میلیون تومان درآمد ماهیانه در نظر بگیرید. انگیزه شما برای کار و تلاش بسیار بیشتر خواهد بود. البته برای رسیدن به هدف بزرگتر باید برنامه و استراتژی مشخص داشته باشید و روی آن کار کنید. آن را به اهداف کوچکتر تقسیم کنید ولی هدف اصلی خود را در خاط داشته باشید. در این شرایط با پشتکار بیشتر برنامه خود را اجرا خواهید کرد. پس فراموش نکنید که در انتخاب هدف دست و دلباز باشید و هدف بزرگی برای خود انتخاب کنید.
ابتدای جاده
حال که شما یک هدف مهم قابل دفاع و با ارزش برای جنگیدن دارید. وقت آن رسیده که تلاش و کوشش خود را شروع کنید. توصیه من به شما این است که در ابتدای راه تلاش و کوشش خود را مضاعف کنید. فرض کنید برای کاهش وزن و تناسب اندام تلاش می کنید. حال اگر چند کیلوی اول را با تلاش بیشتری وزن کم کنید از کار خود رضایت بیشتری خواهید داشت و با اعتماد به نفس بیشتر به تلاش خود ادامه می دهید. بنابراین تلاش و کوشش شما در ابتدای راه بسیار مهم است تا با امید بیشتر به سمت هدف حرکت کنید.
به خود جایزه بدهید
همانطور که قبلاً گفته شد بهتر است هدف اصلی خود را به اهداف کوچکتر تقسیم نمایید. با این کار هر بار که یک پله را گذراندید امید شما برای رسیدن به مرحله بعد بیشتر می شود. در عین حال می توانید برای خود یک جایزه قرار دهید. مثلاً بعد از سه هفته کار سخت و گذشتن از یک مرحله به عنوان جایزه آخر هفته را می توانید با دوستان به گردش بروید.
یاد آوری شیرینی هدف نهایی
برای رسیدن به اهداف بزرگ همیشه موانع و مشکلات سر راه شما سبز می شوند. و گاه این موانع غیر قابل عبور به نظر می رسند. در این هنگام یاد آوری هدف بزرگ و زیبای شماست که می تواند به شما در گذشتن از مشکلات کمک کند. برای این کار راه های مختلف وجود دارد. مثلاً می توانید از اهداف خود را به صورت جملات زیبایی با خط خوش در محل کار و در مقابل دیدگان خود قرار دهید. یا حتی می توانید در صورت امکان از آنها پوستر تهیه کنید.
مشاهده توانایی ها
وقتی که قدم در راهی می نهید با تجارب مختلفی مواجه می شوید. که به توانایی ها و مهارت های شما می افزاید. حال اگر به گذشته برگردید و توانایی های کنونی خود را با آن زمان مقایسه کنید، متوجه این تغییرات در خود می شوید. می توانید نمونه کار های قدیمی خود را مرور کنید. آنوقت است که متوجه مشکلات قدیمی (ناشی از بی تجربگی) می شوید که اکنون آن مشکلات را ندارید ندارید و اعتماد به نفس شما افزایش می یابد.
مطالعه زندگی افراد موفق
خواندن زندگینامه های افراد موفق چون ابو علی سینا، ابو ریحان بیرونی، بیل گیتس، فردیناند پورشه و... که بدون امکانات خاصی توانسته اند به موفقیت های بزرگی دست پیدا کنند. همانند روشن کردن موتور تولید انگیزه در شماست. لذا خواندن این گون کتابها و داستانها را آنهم به طور مرتب به شما توصیه می کنم. چون فوق العاده موثر است.
وقتی که درسمون رو تموم میکنیم، بیشتر وقتها دوستان دبیرستان یا دانشگاه پراکنده میشن و بعدش میبینیم ساختار مشخصی برای پیدا کردن دوست جدید در کار نیست. یکدفعه آدمهای بالغ محسوب میشیم و باید فرصتها و ساختارها رو خودمون برای خودمون بسازیم.
بهترین کار اینه که یه استراتژی پیدا کنی که کمک کنه آدمهایی که میخوای رو پیدا کنی و باهاشون دوست بشی، مثلا رفتن به جاهایی که فکر میکنی آدمهای با علایق مشابه تو اونجا میگردن. با این کار دیگه همه چیز رو به بختواقبال واگذار نمیکنی، بلکه برای پیدا کردن چیزی که میخوای یه گام مثبت برداشتی. جدا از پیدا کردن دوست جدید، خود این روش که برای کارهات استراتژی تعیین کنی لذتبخشه.
فرایند دوست شدن با آدمهای جدید خیلی شبیه یار پیدا کردنه – با کسی آشنا میشی که ازش خوشت میاد، یه برنامه برای دیدن دوبارهاش میچینی.
اما به هر دلیلی، قرار گذاشتن با دوستهای جدید (یا آدم جدیدی که میخوای باهاش دوست بشی) خیلی کمتر از اونچه که باید اتفاق میافته. طبیعیه که آدم وقتی میخواد برای دیدن دوبارهٔ یه آدم جدید باهاش قرار بگذاره کمی خجالتی باشه، اما مهم اینه که اون جرقه و لذت مصاحبت اول رو یادت بیاد و قرارت رو بگذاری.
به خاطر کاری که من ازش خرجم رو در میارم (اینکه به مردهای درونگرا یاد بدم چطور با طرفشون ارتباط برقرار کنن) زیاد از این ترس میشنوم. حقیقتش، اگر واقعا از هر دو طرف تمایلش وجود داشته باشه و نرم و لطیف سر صحبت رو باز کنی، ابدا عجیب و یهجوری نیست! راستش همین چند شب پیش من و دوست جدیدم داشتیم در مورد همین مساله حرف میزدیم و اون گفت: «اگر فکر میکنی ممکنه به نظر ناطور بیای، پس ناطور نیستی! چون اونهایی که واقعا داغونن خودشون نمیفهمن که داغونن.»
حرف بامزهایه، و تا حدی درست هم هست. به جای اینکه نگران این باشی که حرکتت به نظر داغون و عجیب میاد یا نه، بهتره روی این تمرکز کنی که آیا تمایلی در طرف مقابل حس میکنی، و آیا طرف مقابل از مصاحبت با تو لذت میبره، یا نه. اگر اینطوره، پس احتمالا بدش نمیاد بیشتر تو رو ببینه و بشناسه و در نتیجه اشکالی نداره که چیزی که میخواد رو انجام بدی. هم در معاشرت و هم در دوستی.
یه چیز جالب دیگه در مورد اون مصاحبت چند شب پیش – همون دوست من اون شب ۱۰ نفر آدم باهوش رو دور هم جمع کرده بود چون فکر میکرد اگر این آدمها با هم آشنا بشن چقدر خوب میشه. و چون همهٔ ما با اون دوست بودیم، همه وجه مشترکی داشتیم. حرکتش خیلی موفق بود و ما کلی قرار برای شام و کافه و دیدارهای دیگه با هم گذاشتیم.
اگر نمیدونی از کجا باید دوست جدید پیدا کنی، از آدمهایی شروع کن که دوستشون داری و بیشتر از همه براشون احترام قائلی. یه دور همی کوچیک ترتیب بده، یا اگه دوستات باحالن، قرار رو خونهٔ اونها بگذار و زحمت کارهای میزبانی رو خودت به عهده بگیر. بعد حتی اگه هر کدوم از شما فقط یکی دو تا آدم جدید دعوت کنه، فرصت خوبی برای دوستیهای جدید به همه میده.
امتیاز اضافیاش هم اینه که حالا تو در دید دوستانت (و در واقعیت) یه حلقهٔ وصلکنندهای، پس حتی بیشتر از قبل برای دیگران جذاب میشی. همه اینطور آدمی رو دوست دارن، و واقعا اونقدرها کار سختی نیست. همه چیز از یکی دو تا دورهمی کوچیک شروع میشه که آدمها رو با هم آشنا میکنه.
من تا بیست و چند سالگی با هر کسی که دوروبرم بود دوست میشدم، فقط به این خاطر که دوروبرم بود. خیلی زحمت کشیدم تا این عادتم رو عوض کنم، و اولین تلاش جدی من برای تغییرش یه گردهمایی خودمونی توسعه کسبوکار بود که شرکت کردم.
سال قبلش هم به کارگاه مشابهی رفته بودم و ارتباطهای ولرمی برقرار کرده بودم. اینکه مثل نقل و نبات کارت ویزیت پخش کنی فایدهای برای آدم نداره.
برای همین این بار گفتم، «اصلا میدونی چیه؟ میخوام دور سالن بگردم و خوب دقت کنم از کدوم آدمها خوشم میاد، بیشتر از همه جلب چه کسی میشم.»
باید اول به این فکر میکردم که اصلا از یک ارتباط چی میخوام، و به رویا داشتن، تیپ خوب و وقار رسیدم. اون روز با سه نفر ارتباط برقرار کردم که یکی از اونها چند سالی دوست صمیمی من باقی موند. به همین راحتی!
وقتی آدم خوبی هستی، حتما همه آدمها رو دوست داری، مگه نه؟ قطعا از کسی بدت نمیاد. یا دستکم من بیشتر زندگیم اینطور فکر میکردم.
وقتی که فهمیدم میتونم به همه احترام بگذاریم و محبت نشون بدم بدون اینکه برای وقت گذروندن با اون آدم پشتک و وارو بزنم، آدم خیلی شادتر و راضیتری شدم. اشکالی نداره از همهٔ آدمها خوشت نیاد. اصلا شدنی نیست، الکی زور نزن. اگر از کسی خوشت میاد، سعی کن با «قرار گذاشتن» بهش نزدیک بشی و همدیگه رو بهتر بشناسین. خیلی زود رفیق پیدا میکنی.
در عین حال ، وقتی هم تمایل خاصی به کسی نداری خودت رو اذیت نکن. باز هم مهربون و با احترام برخورد کن، اما اصلا مجبور نیستی وقت و انرژیات رو صرف شناختن و گشتن با آدمی کنی که دلت نمیخواد. حتی در حق خود اون آدم هم انصاف نیست. خودت خوشت میاد کسی به این خاطر با تو دوستی کنه که فکر میکنه مجبوره؟ اه، معلومه که نه.
فکر نکن فقط به صرف اینکه با کسی دوست شدی قراره ماجرا پیش بیاد. ماجرا و مشکل فقط وقتی پیش میاد که یکی (و بهخصوص هر دو) طرف آدمهای اهل ماجرایی باشن. اگر خودت آدم درستی باشی (که البته زحمت داره) میتونی کاری کنی که روابطت راحت و پر از همدلی و همراهی باشه، و بعد هم اینکه دوستانت رو درست انتخاب کنی.
اون دوستی باش که بهطور طبیعی اون نوع دوستانی که میپسندی رو جلب میکنه. این حتی برای رابطه عاشقانه هم صدق میکنه، مردی/زنی باش که بهطور طبیعی اون یاری که واقعا میپسندی رو جلب میکنه.
وقتی ما خودمون رو به این چشم نگاه میکنیم که «به اندازه کافی اجتماعی نیستم» یا ذاتا جالب نیستم، حس خوب و حس جذابیت رو از خودمون میگیریم. اینکه الان اون تعداد دوست صمیمی که دلت میخواد رو نداری دلیل نمیشه که مشکلی داشته باشی. این فقط یعنی هنوز دقیقا نشناختی که چه چیزی از یه دوست میخوای و در نتیجه نرفتی دنبال اینکه یه مکمل طبیعی و غریزی برای چنان شخصیتی باشی، و اینکه دنبال این آدمها نگشتی که به قرار دعوتشون کنی.
استعداد ذاتی کمکی میکنه؟ قیافهٔ خوب چطور؟ معلومه که کمک میکنه. ولی به این ۵٪ احتیاج داری؟ نه، نداری. اینکه از خودت یه دوست بالقوهٔ جذاب بسازی یه مهارته. تو میتونی با دقت به ارایهای که از خودت داری، خوشبختی و سلامت عاطفیات، رویاهات و هر نکته دیگهای، از خودت همون آدمی رو بسازی که آدمهای مورد نظرت جلبش میشن.
مهارت یادگرفتنی و ساختنیه، و بیشتر جاهای زندگی رو فقط با خرج کردن مهارت بیشتر میشه از این رو به اون رو کرد، فارغ از اینکه چه استعدادی داری یا نداری که اون ۵٪ اضافهات هم تکمیل بشه. ما معمولا نقش استعداد رو چندان کوچیک نمیشمریم، ولی در مقایسه با نیروی عظیم پرورش مهارت واقعا نقشش کمرنگ میشه. تنها مشکل اینه که بیشتر ما بلد نیستیم چطور مهارتمون رو خوب پرورش بدیم، و در نتیجه به استعداد توجه و اعتباری بیشتر از حقش میدیم.
عالیه! قرار نیست که آدم بزنه به سیم آخر و تمام ساعتهای بیداریش رو با دوستانش بگذرونه. یادت باشه که دوست پیدا کردن ذاتا یه فرایند تدریجیه. این تویی که تعیین میکنی چه نوع زندگی اجتماعی دلت میخواد. یه فرایند خلاقه که کاملا به عهده تو است، و با صرف زمان و دقت کافی، میتونی به هر اندازه دوست نیاز داری، داشته باشی.
باهات سر ۱۰۰ هزار تومن شرط میبندم که تو توی یه چیزی محشری.
شاید یه چیز کاملا اجتماعی باشه، مثلا خندوندن دیگران. شاید یه چیز فکری یا راهبردی باشه، مثلا موفقیت در کار. شاید یه چیز گرم و مطبوع باشه، مثلا پختن کیک یا خانهداری.
هر چیزی که در اون محشری میتونه یه ویژگی فوقالعاده باشه که تو توی دوستیهات سر سفره میاری.
خنده؟ این یکی واضحه. تو آدمها رو به یه حال خوب و سرخوش میرسونی.
هوش و موفقیت چطور؟ میتونی مشکلاتی که دوستانت باهاش سروکله میزنن رو با استدلال و خلاقیت حل کنی.
گرما و دستپخت خوب؟ دوستانت میتونن به خونه تو بیان، و اونجا احساس آرامش، محبت، و سیری بکنن.
به مهارتها و/یا موقعیت طبیعی که داری فکر کن و اینکه چطور میتونی اون رو با دوستانت سهیم بشی.
بعد بیافت دنبال ساختن مهارت لازم تا چند قطعهٔ گمشدهٔ فرایند دوستیابی خودت رو تکمیل کنی و از زندگیات لذت ببری.
خب این متن هم تموم شد امیدوارم لایق وقتتون بوده باشه
خوشحال میشم نظراتتونو ببینم
فعلا دوستان مدادتراشی